در حاشیه فتنه سیاه ۱۳۸۸ و بازکاوی برخی وجوه آن
 
چکیده
وقایعی که پس از انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۳۸۸ در ایران رخ داد و به حق، «فتنه» نام گرفت، یک کودتای تمام عیار بود که ریشه در یک تهاجم فرهنگی سازمان‌یافته و با برنامه بیست‌ساله داشت. تهاجم فرهنگی بسیار گسترده و ویرانگرانه‌ای که امروز به صورت فوق‌العاده گسترده‌تر دارد دنبال می‌شود و هدف اصلی و نهایی آن، حذف اصل ولایت‌فقیه و مسخ هویت جمهوری اسلامی و تبدیل آن به یک جمهوری به ظاهر اسلامی و باطناً سکولاریست است؛ اما سوال این‌جاست، چرا آمریکا دست به چنین کاری زد؟

تعداد کلمات 3425/ تخمین زمان مطالعه 17 دقیقه
این‌جا مجال آن نیست که به بررسی این نکته بپردازیم که چرا امپریالیسم سرمایه‌داری لیبرال در اواخر سال‌های دهه ۱۹۷۰ م، تصمیم به تغییر استراتژی خود در جهان تحت‌سلطه خود و جوامعی که چند دهه است «جهان سومی» نامیده می‌شوند، گرفت. تا پیش از این تغییر استراتژی، امپراطوری شیطانی آمریکا و تا حدود زیادی دنباله‌های لیبرال امپریالیستش در اروپا از حکومت‌هایی که به صریح‌ترین شکل، شدیدترین «استبداد آشکار» جنایتکارانه را اعمال می‌کردند (مثل رژیم محمدرضاشاه در ایران، رژیم مارکوس در فیلیپین، حکومت پینوشه در شیلی، رژیم سوموزا در نیکاراگوئه، دولت سوهارتو در اندونزی و لیست طویل دیگری از اسامی رژیم‌های دارای رویه‌های «استبدادی نظامی آشکار» و سراپا وابسته به آمریکا در جای‌جای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین) حمایت می‌کردند، اما بنا به دلایل متعددی که فرصت بحث مبسوط آن در این مقاله وجود ندارد، تصمیم به تغییر این استراتژی گرفتند.
ما به صورت بسیار مختصر فقط به دو دلیل مهم، تغییر این استراتژی اشاره می‌کنیم: اول این‌که سیستم «استبداد نظامی آشکار» رژیم‌های دست‌نشانده آمریکا، در طول سه دهه پس از آغاز جنگ‌سرد، نشان دادند که در مهار جنبش‌های انقلابی ناتوان بوده و عملاً موجب پیدایی حرکت‌ها و خیزش‌های رادیکال در کشورهای تحت ‌سلطه این دیکتاتوری‌ها گردیده است. دوم این‌که خشونت وحشیانه «استبداد آشکار» این حکومت‌ها، در عمل موجب گسترش موج نفرت فراگیر در میان اکثریت مردم جهان نسبت به آمریکا گردید و شعارها و ادعاهای حقوق بشری فراماسون‌های کلان سرمایه‌دار حاکم بر آن کشور را رسوا و بی‌اعتبار کرده است. یکی از مواردی که ناکارآمدی استراتژی «استبداد نظامی آشکار» را به آمریکایی‌ها به عیان نشان داد، ظهور انقلاب بی‌نظیر اسلامی در ایران بود. عملاً استراتژیست‌های امپریالیسم لیبرال را به این جمع‌بندی رساند که «سیاست استبداد آشکار» در مهار حرکت‌های اعتراض مردمی در به اصطلاح جهان سوم و تحمیق آن‌ها برای تن دادن به بردگی برای نظام استکبار مدرن فاقد کارایی است و باید تغییر کند و از این رو تصمیم به تغییر استراتژی خود گرفتند؛ در استراتژی جدید بنا را بر روی کار آوردن رژیم‌های وابسته و مستعمراتی نئولیبرالیست قرار دادند. این رژیم‌های نئولیبرال وابسته مبتنی بر نوعی «استبداد غیر نظام پنهان و عوام فریبانه»اند و پشت شعارهایی چون: «پلورالیزم سیاسی»، «جامعه چندصدایی»، «رعایت حقوق بشر»، «دموکراسی»، «مخالفت با استبداد»، «خشونت‌ستیزی»، «جامعه مدنی»، «حکومت قانون» و ده‌ها شعار دهان‌پُرکن، اما کاملاً توخالی، دیگر پنهان شده‌اند و یک استبداد پیچیده مزورانه نئولیبرالی وابسته به آمریکا را در کشورهای تحت‌سلطه، اعمال می‌کنند.
هدف این‌گونه رژیم‌های نئولیبرال مستعمراتی، تحمیق اکثریت مردم کشورهای به اصطلاح جهان سوم است تا مردم این کشورها را در بردگی نظام جهانی سرمایه‌داری لیبرال با محوریت آمریکا نگاه دارند. در واقع استراتژیست‌های نظام جهانی سلطه، با این ترفند، استبداد پیچیده و مکار و به مراتب خشن‌تر نئولیبرالی را جانشین استبداد آشکار نظامی کردند. حقیقت این است که رژیم‌های نئولیبرالیست آمریکا ساخته جهان سومی سراپا وابسته به آمریکا که رویه «استبداد غیر نظامی پنهان و عوام‌فریبانه» را در پیش گرفته و می‌گیرند، هم استبدادی و سرکوبگر و خشن (و در مواردی خشن‌تر از طیف رژیم‌های مارکوس و پینوشه و محمدرضا و...) هستند و هم کاملاً وابسته به آمریکا و خائن به ملت‌های خود و ماهیت تباینی مابین آن‌ها وجود ندارد؛یکی از مواردی که ناکارآمدی استراتژی «استبداد نظامی آشکار» را به آمریکایی‌ها به عیان نشان داد، ظهور انقلاب بی‌نظیر اسلامی در ایران بود. عملاً استراتژیست‌های امپریالیسم لیبرال را به این جمع‌بندی رساند که «سیاست استبداد آشکار» در مهار حرکت‌های اعتراض مردمی در به اصطلاح جهان سوم و تحمیق آن‌ها برای تن دادن به بردگی برای نظام استکبار مدرن فاقد کارایی است و باید تغییر کند و از این رو تصمیم به تغییر استراتژی خود گرفتند؛ در استراتژی جدید بنا را بر روی کار آوردن رژیم‌های وابسته و مستعمراتی نئولیبرالیست قرار دادند. این رژیم‌های نئولیبرال وابسته مبتنی بر نوعی «استبداد غیر نظام پنهان و عوام فریبانه»اند و پشت شعارهایی چون: «پلورالیزم سیاسی»، «جامعه چندصدایی»، «رعایت حقوق بشر»، «دموکراسی»، «مخالفت با استبداد»، «خشونت‌ستیزی»، «جامعه مدنی»، «حکومت قانون» و ده‌ها شعار دهان‌پُرکن، اما کاملاً توخالی، دیگر پنهان شده‌اند و یک استبداد پیچیده مزورانه نئولیبرالی وابسته به آمریکا را در کشورهای تحت‌سلطه، اعمال می‌کنند. آن‌چه که تفاوت کرده است، روش بسیار پیچیده‌تر سرکوب در «استبداد پنهان و عوام‌فریبانه» (استبداد لیبرال دموکراتیک جهان سومی) نسبت به «استبداد نظامی آشکار» است که آمریکایی‌ها گمان می‌کنند حداقل تا چند دهه‌ای برای تداوم اسارت ملت‌های تحت‌ سیطره غرب‌زدگی مدرن پیرامونی وابسته و استثمار و استعمار آن‌ها کارایی دارد. این مدل رژیم‌های نئولیبرالیست مستعمراتی وابسته جهان سومی در بسیاری از نقاط جهان توسط امپریالیسم لیبرال آمریکا به اجرا درآمده است، به نمونه‌هایی چون کره جنوبی، فیلیپین، مکزیک و خیلی جاهای دیگر می‌توان اشاره کرد؛ اما چون موضوع این مقاله، مطلب دیگری است، فعلاً از طرح بحث کالبدشکافی رژیم‌های مستعمراتی پیرامونی وابسته آمریکا ساخته نئولیبرالی مبتنی بر استبداد پنهان و عوام‌فریبانه [یا به عبارتی استبداد لیبرال دموکراتیک به اصطلاح جهان سومی] در می‌گذریم.
استکبار جهانی و در رأس آن، امپریالیسم لیبرالیست آمریکا در پی پیروزی انقلاب اسلامی ایران، عملاً تسلط بر جامعه ایران و منافع غارتگرانه خود در استثمار و استعمار مردم و سرزمین ایران را از دست داد و فراتر از آن، در روزگار سیطره سکولاریسم و بحران خود‌ویرانگر مدرنیته با مدل حکومت دینی‌ای روبه‌رو شد که خود را، نه فقط به عنوان یک آلترناتیو سیاسی در برابر استبداد لیبرال دموکراتیک غرب و استبداد لیبرال دموکراتیک مستعمراتی پیرامونی وابسته به اصطلاح جهان سومی که به عنوان یک آلترناتیو تمدنی و تاریخی فرهنگی در برابر کلیت تمدن غرب مدرن مطرح می‌کرد و این امر، البته هم‌زمان بود با تعمیق بحران‌های اخلاقی و روحی و اجتماعی در غرب مدرن و گسترش توجه به معنویت و مذهب در جوامع مدرن غربی و به موازات آن رشد جنبش‌های اسلام‌گرایی در خاورمیانه و ظهور تفکر اصیل اسلامی با محوریت تشیع (اسلام فقاهتی)، به عنوان جدی‌ترین مدعی مبارزه با استکبار مدرن و امپریالیسم لیبرال در مقیاس جهانی. این وضعیت، کلیت استکبار مدرن و در رأس آن امپریالیسم لیبرال سرمایه‌داری آمریکا و شرکا را به تکاپو انداخت تا به هر نحوی که شده به مقابله با انقلاب اسلامی و نظام ولایت‌فقیه برخیزند و البته به نظر می‌آید که پس از شکست پروژه‌های تجاوز نظامی و کودتا و نظایر آن‌ها، از جنگ سخت‌افزاری تاحدودی دست کشیده و کانون فعالیت‌های خود را بر «جنگ‌نرم» و به عبارتی یک جنگ فرهنگی سیاسی تمام عیار، سنگین، همه‌جانبه، چندوجهی، مزورانه و با بهره‌گیری از همه امکانات بالقوه و بالفعل رسانه‌ای و نیروهای نفوذی فرهنگی و سیاسی و نیروگیری از میان چهره‌های ست عنصر، جاه‌طلب، رفاه‌زده، مذبذب، فاقد بصیرت، قدرت‌طلب و استحاله‌شده درون جبهه انقلاب و همه امکانات قابل تصور دیگر متمرکز نمایند.
 

هدف استکبار مدرن از جنگ‌نرم چیست؟

استکبار غرب مدرن و صورت غالب آن (امپریالیسم سرمایه‌داری لیبرال از اواسط دهه ۱۳۶۰ رویکرد براندازانه خود را عمدتاً بر محور جنگ‌نرم (تهاجم فرهنگی – سیاسی) قرار دارد؛ البته در ابتدا، تهاجم فرهنگی به صورت بسیار نهان‌روشانه آغاز گردید و تدریجاً گسترش و تداوم یافت. اگر به سال‌های دور اوایل پیروزی انقلاب برگردیم، جریان خزنده‌ای در ترویج آثار لیبرالی (به‌ویژه آثار ترجمه در قلمرو اندیشه سیاسی و فلسفه غرب و ادبیات داستانی و روان‌شناسی) را شاهد هستیم که همگی آن‌ها، چهار هدف مهم را دنبال می‌کردند:
    1. ترویج به نحوی پشیمانی از انقلاب و انقلابی‌گری؛
    2. القای این باور غلط که انقلاب‌ها به خشونت و سرکوب‌گری و توتالیتاریزم می‌انجامند؛
    3. تخطئه شخصیت یک «انقلابی» به عنوان یک شخص بیمار، متوهّم و فریب‌خورده عقده‌های روانی، محرک حقیقی او در سلوک انقلابی است و نه آرمان‌های بلند معنوی یا احساسات انسان‌دوستانه؛
    4. تخطئه هر نوع آرمان‌گرایی ذیل عنوان ایدئولوژی‌زدگی و سعی در القای این باور غلط که هر نوع آرمان‌گرایی یا ثبات و صلابت عقیده به معنای خشک‌اندیشی و تعصب منفی است و باید با آن مقابله کرد.

جریان تهاجم فرهنگی در مقطع سال‌های ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۶ بنا به دلایل مختلف، برای پیشبرد اغراض خود و القای سموم بی‌پایه سابق‌الذکر عمدتاً از مجرای ترجمه آثار نویسندگان لیبرال و نئولیبرال غربی استفاده می‌کند. بدین‌سان و بدین سبب بود که ناگهان طوفانی از ترجمه آثاری چون: «انقلاب»، «خشونت»، «توتالیتاریسم»، «جباریت»، «جامعه باز و دشمنانش»، «کالبدشکافی چهار انقلاب» و نمونه‌های بسیار دیگر از نویسندگان لیبرالیست، اغلب یهودی و بعضاً صهیونیستی چون: «هانا آرنت»، «مانس اشپربر»، «کارل پوپر» و «کرین برینتون»، روانه بازار گردید و به موازات آن، از نویسندگان همکار CIA در جنگ سرد فرهنگی که مروج نئولیبرالیسم بودند، اشخاصی چون: «جورج اورول»، «آرتور کوئیستلر» و «مانس اشپربر» [و غیر از این‌ها از نویسندگان دارای گرایش لیبرال روس چون: «بولگاکف»] آثاری چون: «قلعه حیوانات»، «۱۹۸۴»، «درود بر کاتولونیا»، «ظلمت در نیمروز»، «قطره اشکی در اقیانوس»، «مرشد و مارگریتا» و نمونه‌های بسیار دیگر، روانه بازار نشر کتاب شد و به موازات آن‌ها، آثار بسیاری از اریک فروم، روان‌شناس یهودی طرفدار لیبرالیسم سوسیال دموکراتیک (مثل «دل‌آرامی و گرایش به خیر و شر»، «گریز از آزادی»، «آناتومی ویران‌سازی انسان»، «جامعه سالم»، «روان‌کاوی و دین»، «چونان خدایان خواهید شد» و... به صورت گسترده ترجمه و چاپ شد که محتوای آن‌ها عمدتاً ترویج صریح و شدید اومانیسم، تبلیغ مفهوم لیبرالی آزادی، ترویج فردگرایی لیبرالی، بیمار روانی جلوه دادن یک شخصیت انقلابی، نفی شهادت‌طلبی به عنوان نشانه یک جاه‌طلبی بیمارگونه، توهین به دین مبین اسلام از منظر معیارهای اومانیستیک، نفی انقلابی‌گری و نظایر این‌ها بود. به موازات و در امتداد همین فضا بود که آثار «کارلوس کاستاندا» و کتاب‌هایی درباره «ذن بودیسم» و «آیین بودا» به عنوان اولین نمونه‌های ترویج پنهان‌کارانه عرفان‌های مسخ‌شده و سکولار، ترجمه و تألیف شد و روند ترجمه و چاپ انبوه آثار روان‌شناسی اومانیستی بازاری و عامیانه به صورت فله‌ای آغاز گردید و اندکی بعد، با ترجمه «موج سوم» اثر آلوین تافلر و تدریجاً دیگر آثار اوف به نحوی نگاه ماتریالیستی تکنوکرانیک مرعوب غرب که اساساً با ذات و ماهیت انقلاب اسلامی و رسالت‌های بزرگ معنوی و تاریخی آن سازگاری نداشت، ترجمه و منتشر گردید. نکته جالب اینکه، عمده این آثار را چند ناشر مشخص و ثابت منتشر کرده بودند که البته از حدود سال ۱۳۶۶ و جدی‌تر شدن جریان تهاجم فرهنگی و ورود آشکار جریان روشن‌فکران سکولار لیبرال به اصطلاح دینی وطنی، نظیر «عبدالکریم سروش» و اعوان و انصار اقماری‌اش، جریان این تهاجم فرهنگی وارد فاز جدیدی شد و به‌ویژه در دهه ۱۳۷۰ [تا مقطع ۱۳۷۶] این جریان تهاجم فرهنگی علاوه بر ترجمه، به انبوه آثار تألیفی داخل کشور، از داستان‌های امثال «شهرنوش پارسی‌پور» و «جواد مجابی» و «هوشنگ گلشیری» و «عباس معروفی» گرفته تا کتب تئوریک «حسین بشیریه» و «همایون کاتوزیان» و مقالات «آرش نراقی» و «اکبر گنجی» و محسن کدیور» و نظایر این‌ها] نیز مجهز گردید. از سال ۱۳۷۶ نیز، این تهاجم فرهنگی، صبغه سیاسی بسیار پررنگ‌تری به خود گرفت و به موازات استفاده از بازوی فرهنگی، استفاده فعال و گسترده از بازوی نیروها و حرکت‌های آشکار سیاسی را نیز همراه خود کرد و به صورت یک جنگ‌نرم کامل ظاهر گردید. برگردیم به پرسشمان، هدف استکبار مدرن به سرکردگی امپریالیسم سرمایه‌داری لیبرال از تهاجم فرهنگی و سپس تبدیل آن به صورت بسیار پیچیده‌تر و فراگیرتر جنگ‌نرم چیست؟

 

بیشتر بخوانید: مدیریت آشوب های تهران با پنج ستون عملیاتی در سفارت انگلیس


در پاسخ به این پرسش، فقط یک جواب روشن و صحیح وجود دارد و آن هم اینکه: هدف از تهاجم گسترده فرهنگی و در پی آن جنگ تمام عیار فرهنگی - سیاسی (جنگ‌نرم) علیه انقلاب اسلامی، انجام یک کودتا به منظور حذف جوهر وجودی و رکن رکین انقلاب و کانون معرفت و هدایت و صیانت از آرمان‌های انقلاب و نظام که یگانه عنصر وحدت‌بخش مردم و یگانه حافظ اصالت اسلام فقاهتی و عزت مردمی و وحدت ملی و طی طریق در مسیر سعادت برای همه مسلمانان ایران و جهان است (یعنی اصل ولایت‌فقیه) می‌باشد. سازمان‌دهندگان کودتا علیه نظام اسلامی که یک چشمه آن در فتنه سیاه ۱۳۸۸ ظاهر شد، می‌دانند که تا ولایت‌فقیه در ایران حاکم است، جایی و امکانی برای سلطه‌گری و منفعت‌طلبی استثمارگران کاست حاکمان پنهان جهانی در این کشور، برایشان وجود ندارد. آلترناتیو کودتاگران در برابر نظام اسلامی انقلابی مبتنی بر ولایت‌فقیه، یک رژیم نئولیبرال استعمار ساخته وابسته به آمریکا و مبتنی بر استبداد پنهان و عوام‌فریب لیبرالیسم به اصطلاح جهان سومی است. چرا از «اصطلاح کودتا» استفاده می‌کنیم و در آغاز این مقاله نیز، فتنه سیاه سال ۱۳۸۸ را کودتا نامیدیم؟ زیرا کودتا در سیاست، به معنای کوشش سازمان‌یافته جمعی توطئه‌گر که وابستگی‌ها و پیوندهای زیادی با نظام حاکم دارند و به عبارتی بخشی از آن محسوب می‌شوند، علیه هسته مرکزی آن حکومت به منظور براندازی و تغییر ماهیت یا حداقل تغییر اساسی ساختار و موجودیت آن حکومت می‌باشد. البته کودتاگران در حرکت‌های خود، گاه از امکانات ارتش استفاده می‌کنند و در برخی موارد نیز با سازماندهی اوباش و بهره‌گیری از همراهی اقلیت معدودی هدف از تهاجم گسترده فرهنگی و در پی آن جنگ تمام عیار فرهنگی - سیاسی (جنگ‌نرم) علیه انقلاب اسلامی، انجام یک کودتا به منظور حذف جوهر وجودی و رکن رکین انقلاب و کانون معرفت و هدایت و صیانت از آرمان‌های انقلاب و نظام که یگانه عنصر وحدت‌بخش مردم و یگانه حافظ اصالت اسلام فقاهتی و عزت مردمی و وحدت ملی و طی طریق در مسیر سعادت برای همه مسلمانان ایران و جهان است (یعنی اصل ولایت‌فقیه) می‌باشد.از فریب‌خوردگان متوهم او، در مواردی نیز با بهره‌گیری از هردو اهرم، دست به عملیات می‌زنند. در فتنه سیاه ۱۳۸۸ نیز، دقیقاً شاهد توطئه سازمان‌یافته طیفی از نیروهای حاضر در نظام اسلامی بودیم (که با در پیش گرفتن رویکرد منافقانه و با سوءاستفاده از سعه صدر نظام) که از سال‌ها پیش حرکت‌های گسترده‌ای در مسیر تهاجم فرهنگی و از سال ۱۳۷۶ فعالیت آشکار و با برنامه‌ای در قلمرو جنگ‌نرم را تدارک دیده بودند و با تکیه بر سازماندهی اوباش و نیز بهره‌گیری از تحریک احساسات بخشی از فریب‌خوردگان وابسته به طبقه متوسط مدرن ایران و نیز بهره‌مندی از حمایت بی‌دریغ سرمایه‌داری سکولار متأسفانه، متنفذ ایران که حامیان بسیار توانمندی در بخش‌هایی از مجموعه نظام داشته است و نیز استفاده از حمایت گسترده و بی‌سابقه و همه جانبه و جهانی و پرفشار رسانه‌های وابسته به نظام سرمایه‌داری لیبرال جهانی و با توجه به فضای نسبتاً مهیایی که بیش از دو دهه تهاجم فرهنگی و بیش از یک دهه جنگ همه جانبه فرهنگی - سیاسی جنگ‌نرم در لایه مرفه طبقه متوسط ایران ایجاد کرده بود و نیز با سوار شدن بر موج بی‌بصیرتی برخی خواص و دنیا خواهی و قدرت‌طلبی جاه‌طلبانه جمعی دیگر و نیز استفاده از چند مؤلفه دیگر، کودتایی را سازماندهی و اجرا نمایند که به دلیل درایت ویژه مقام عظمای ولایت و حضور فعال مردم در حمایت از نظام، خوش‌بختانه شکست خورد. کودتای نهفته در درون فتنه سیاه ۱۳۸۸ شکست خورد، اما خطر کودتاها و فتنه‌های دیگر وجود دارد و خطری جدی نیز هست؛ چرا چنین نظری داریم؟ زیرا عوامل و ابزارها و امکانات کودتاگران، بعضاً به صورت بالقوه و بعضاً به صورت بالفعل موجود است و در قصد و نیت و انگیزه طراحان برون‌مرزی و داخلی فتنه نیز تغییری پدید نیامده است؛ پس عقلاً می‌توان مدعی شد که امکان و فراتر از آن احتمال وقوع کودتاهای دیگری علیه نظام اسلامی در امتداد حرکت جنگ‌نرم وجود دارد.
 

بررسی بسترها و امکانات کودتاگران برای طراحی فتنه‌ای دیگر

اساساً جریان کودتاگری (کودتای مخملی) که فتنه سیاه ۱۳۸۸ را پدید آورد، از چهار دسته اصلی عوامل و شرایط بهره می‌برد که تمامی ارکان و اجزاء و امکانات و نیروی انسانی و مالی کودتاگران، محصول برآیند این چهار دسته عامل کلان بود که هریک از این عوامل کلان، خود از مؤلفه‌های متعددی تشکیل شده‌اند. این چهار دسته کلان را می‌توان این‌گونه برشمرد (هرچند که مجال چندانی برای پرداختن به مؤلفه‌های هر عامل در این گفتار وجود ندارد):
 

    1. عوامل کلان سیاسی

این عوامل به ترکیب خاص اجتماعی نظام اسلامی برمی‌گردد و به‌ویژه این نکته مهم که یک تیم فشرده و سازمان‌یافته بوروکرات تکنوکرات در مقطعی [اوایل دهه ۱۳۶۰] در حاکمیت، حضور می‌یابد و تدریجاً هم به لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ ایدئولوژیک دارای توان و انسجامی می‌گردد. این حلقه بوروکراتیک تکنوکراتیک، پس از چند سال و با استفاده از رانت‌های ناشی از برخی نارسایی‌ها در فرآیند خصوصی‌سازی، هسته مرکزی یک طبقه سرمایه‌دار نوظهور را تشکیل می‌دهد.
 

    2. عوامل کلان اقتصادی

این حلقه بوروکراتیک در پیوند با بخش مهمی از کلان سرمایه‌داران خصوصی، یک طبقه کلان سرمایه‌داری را پدید آورد که چنان‌که در عوامل کلان ایدئولوژیک خواهیم دید، به دلیل تمایلات مدرنیستی آن، صبغه سکولاریستی پیدا کرده و نهایتا در هیئت یک طبقه سرمایه‌داری بزرگ سکولاریست تکنوکراتیک بوروکراتیک در فتنه سیاه ۱۳۸۸ و در جریان کودتا به دنبال سهم‌خواهی و فراتر از آن، در دست گرفتن کامل قدرت سیاسی، حذف ولایت‌فقیه و اگر نشد، تضعیف شدید آن بوده است. سیاست‌های اقتصادی برخاسته از آراء نئولیبرالی این تیم بوروکرات تکنوکرات، به موازات ایجاد یک طبقه سرمایه‌دار نوظهور سکولاریست، به تقویت و گسترش فوق العاده کمی و کیفی یک طبقه متوسط مدرن در شهرهای بزرگ کشور انجامید که لایه مرفه این طبقه متوسط مدرن در کودتای نافرجام فتنه سیاه همچون پیاده نظام فتنه گران عمل کرد.
 

     3. عوامل کلان ایدئولوژیک

به لحاظ ایدئولوژیک، چهره‌هایی چون: عبدالکریم سروش، حسین بشیریه، محسن کدیور و برخی دیگر، چتر ایدئولوژیکی‌ای با مرکزیت سکولاریسم و مقابله با ولایت‌فقیه و نظام دینی پدید آوردند که حلقه تکنوکرات بوروکرات‌های سیاسی و طبقه سرمایه‌داری سکولار که در پیوند ارگانیک با یکدیگر قرار دارند را، به طبقه متوسط مدرن ایران وصل می‌کند و همگی آن‌ها را در یک صف‌بندی سیاسی و البته در سلسله مراتبی متفاوت با یکدیگر، در مقابل نظام اسلامی قرار می‌دهد.
 

    4. عوامل کلان فرهنگی

وجه غالب حرکت فرهنگی کشور تا قبل از روی کار آمدن دولت اصول‌گرا، چه در قلمرو فرهنگ عمومی و مرتبط با بازار نشر کتاب و مطبوعات، البته با اعوجاجات و پس‌و‌پیش‌ها و کم‌و‌زیادهایی در مقاطع مختلف و آنچه که مربوط به وزارت ارشاد می‌شده است، به‌ویژه در دوره به اصطلاح اصلاحات و چه در قلمرو نظام آموزش دانشگاهی کشور و آنچه که مربوط به وزارت آموزش عالی می‌شده است، در مجموع به نفع بسترسازی برای تقویت جهان‌بینی و فرهنگ مدرن بوده است و در این خصوص، به‌ویژه در بحث از نظام دانشگاهی کشور، خطر سیطره مشهورات علوم انسانی سکولاریستی در تقویت و تحکیم چتر ایدئولوژیک جریان سکولاریست فتنه‌گر و تهییج و بسیج و تجهیز تئوریک طبقه متوسط مدرن کشور، برای تبدیل شدن به کارگزار و پیاده نظام امپریالیسم لیبرال به منظور حاکم کردن یک رژیم نئولیبرال مستعمراتی وابسته به آمریکای مبتنی بر «استبداد پنهان و عوام‌فریبانه» تماماً سکولاریست در ایران، بسیار جدی بوده و هست.
در یک ارزیابی و در کل می‌توان گفت که مجموعه عوامل ذیل به عنوان مخاطرات بسیار جدی پیش روی انقلاب اسلامی در شرایط کنونی کشور مطرح است که باید به طور جدی برای آن‌ها چاره‌اندیشی کرد:
    1. یکی از مخاطرات، وجود شبکه‌ها و باندها و هم‌چنین عناصر نهان‌روش (و بعضاً نسبتاً صریح) هم‌سو و یا دل‌بسته به جریان فتنه سیاه کودتاگر و نیز وجود عناصر و شبکه‌هایی که اگرچه على‌الظاهر دلداده و هم‌سو با فتنه‌گران نیستند، اما پیرو به نحوی مماشات با کودتاگران می‌باشند، در ساختار سیاسی نظام است که برآیند حضور آن‌ها می‌تواند هم چتر امنی برای ادامه تحرکات نسبی کودتاگران پدید آورد و هم انسجام و اراده نظام در برخورد با جریان فتنه را تا حدودی تضعیف نماید.
    2. وجود یک طبقه کلان سرمایه‌دار سکولار متنفذ در کشور که پیوندهایی نیز با برخی سطوح، لایه‌ها و اشخاص در فضای قدرت سیاسی کشور دارد و به دلیل توان اقتصادی بسیار زیاد و سرمایه هنگفت آن و نیز به دلیل انگیزه‌های جدی سیاسی آن برای قبضه کردن قدرت، به عنوان یک خطر جدی برای صلاح و سلامت و ثبات انقلاب و نظام اسلامی مطرح است؛ هرچند که سیاست‌های بسیار هوشمندانه دولت اصول‌گرا در روند واگذاری‌های سال‌های اخیر در برنامه خصوصی‌سازی و ایجاد شرایط مناسب برای حضور فعال‌تر اقتصادی سپاه پاسداران در مجموعه اتمسفر اقتصادی کشور، موجب تضعیف این سرمایه‌داری‌های نئولیبرال سکولاریست گردیده است؛ اما به هرحال، این طبقه سرمایه‌داری بزرگ سکولار، هنوز به عنوان یک خطر جدی برای انقلاب اسلامی مطرح است.
     3. خطر بسیار بسیار جدی سیطره مشهورات علوم انسانی مدرن در فضای دانشگاه‌ها و کل نظام آموزش عالی کشور و اساساً غلبه اتمسفر رخوت‌آلود، بوروکراتیک و به شدت الهام‌گرفته از مدل‌های آموزش دانشگاهی سکولار مدرنیستی و کمبود اساتید مجرب آگاه مسلط به غرب‌شناسی انتقادی و نیز محتوای مدرنیستی غالب کتب درسی در رشته‌های مهمی چون علوم سیاسی، اقتصاد، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و حتی تاریخ و نیز تعداد زیاد دانشجویان مشغول به تحصیل در رشته‌های علوم‌انسانی اومانیستی که بخشی از آن‌ها را، خواه‌ یا ناخواه، گرفتار به نحوی انفعال در برابر جریان مکار و توطئه‌گر مبلغ «استبداد پنهان و فریب‌کارانه» نئولیبرالی استعمار ساخته وابسته به آمریکا می‌کند؛ نیز از عواملی است که می‌تواند بسترساز فعالیت‌های مجدد فتنه‌گران باشد. البته وضع فرهنگی کشور از جهات مرتبط با جریان غالب در بازار نشر کتاب و مطبوعات و امر مهم توزیع و وظیفه مهم تولید فکر نیز، جای بحث‌و‌بررسی بسیار دارد که فعلاً از آن می‌گذریم.
 

رئوس مختصر و فهرست‌وار راه‌حل‌های سه‌گانه

اجمالاً می‌توان گفت در شرایط کنونی و برای دور کردن و حتی محو خطر فتنه‌گری‌های دیگر کودتاگران، باید به سه اقدام جدی و بنیادین دست زد:
    1. انجام اصلاحات و دگرگونی‌های بنیادین اقتصادی در مسیر امحای سرمایه‌داری بزرگ سکولار و یا حداقل منزوی و منفعل کردن و تضعیف آن.
    2. تقویت انسجام نظام در مسیر بسط اراده ولایی در همه سطوح و وجوه و لایه‌ها و شئون نظام، حول محور فرامین رهبر حکیم انقلاب اسلامی و حذف میکروب‌های نفوذی سکولار از پیکره نظام اسلامی و منزوی و منفعل کردن چهره‌های مذبذب، متزلزل و فاقد بصیرت و قاطعیت در امر مبارزه با کودتاگران که بی‌تردید موجب ارتقاء و کارایی و صلابت نظام می‌گردد.
برنامه‌ریزی بسیار گسترده، جدی و فراگیر با بهره‌گیری از اندیشمندان و نویسندگان و نخبگان فرهنگی از همه علایق و سلایق متعهد به انقلاب اسلامی و ولایت‌فقیه و تابع رهبر معظم انقلاب اسلامی در جهت ایجاد یک هم‌فکری گسترده، به منظور بررسی راه‌ها و امکانات و برنامه‌ریزی به منظور ایجاد تحول بنیادین در علوم‌انسانی مدرن و نقد مبانی و ارکان و بنیادهای آن، حداقل به منظور کاستن از آسیب‌ها و آفات آن در انتقال جهان‌نگری فاسدِ عصرِ به اصطلاح روشن‌گری به دانشجویان.


منبع: کتاب نقد حال، دفتر اول؛ شهریار زرشناس؛ نشر معارف؛ قم؛ 1393.